جدول جو
جدول جو

معنی دوره شان - جستجوی لغت در جدول جو

دوره شان
کسی که در استنگاه دامی مسئولیت کره گرفتن از ماست را به عهده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ بَرْ رُ دَ)
گذشتن دوران. دور گذشتن. گذشتن زمان:
ما می به بانگ چنگ نه امروز می کشیم
بس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنید.
حافظ (دیوان ص 164 چ قزوینی).
، (اصطلاح منطقی) دور و تسلسل پیدا کردن. دنبال هم آمدن دوچیز که وجود یکی موقوف بر وجود دیگری است. (از آنندراج) ، مکرر شدن:
دور می شد این سؤال و این جواب
ماند چون خرمحتسب اندر خلاب.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(رِ خُ رَ / رُو)
دهی از دهستان شاندرمن که در بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش واقع است و 139 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
ده کوچکی است از دهستان رستم آباد بخش رامهرمز شهرستان اهواز. واقع در 10هزارگزی جنوب رامهرمز و 6هزارگزی خاور راه اتومبیل رو رامهرمز به خلف آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 30هزارگزی شمال خاوری دورود و کنار راه مالرو هزارجریب به زاغه، با 106 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و راه آن مالرو است. چندین مزرعۀ بزرگ و کوچک دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان ارسکنار بخش پلدشت شهرستان ماکو. واقع در 56هزارگزی جنوب خاوری پلدشت و 17 هزار و پانصدگزی شمال باختری راه شوسۀ جلفا به خوی. آب آن از آق چای و راه آن مالرو است. این ده را پاشاکندی نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دور شدن
تصویر دور شدن
فاصله دار شدن چیز، رانده شدن، خارج شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوره کار
تصویر دوره کار
چرخه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
مقطعی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
دوريّةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
Period, Periodic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
périodique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کوره بان
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
periódico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
wa kipindi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
периодический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
periodisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
періодичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
دورانیہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
পর্যায়িক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
ตามช่วงเวลา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
periyodik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
periodico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
주기적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
周期的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
פְּרִיּוֹדִי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
आवधिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
periodik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
okresowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
周期的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
periódico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
periodiek
دیکشنری فارسی به هلندی